گذری بر اندیشه مولانا جلال الدین محمد بلخی در باره عید
نوشته: داکتر حمیدالله مفید     نوشته: داکتر حمیدالله مفید

 چون عید وچون عرفه عارفان این عرفات

به هر که قدر تو دانست میدهند برات

برات و قدر خیالت دو عید چیست وصال

چو این و آن نبود هست نوبت  حسرات

(غزل 487 دیوان کبیر)

د و ماه پهلوی همدیگر اند بر در عید

مه مصور یار و مه منور عید

چو هر دو سر بهم آورده اند در اسرار

هزار وسوسه افگنده اند در سر عید

ز موج بحر برقصند خلق همچو صد ف

ولیک همچو صدف بی خبر ز گوهر عید

ز عید باقی این عید آمدست رسول

چو دل به عید سپاری ترا برد  برعید

قراضه ء دو که دادی برای حق بنگر

جزای حسن عمل گیر گنج بر زر عید

و گر چو شیشه شکستی  ز سنگ صوم و جهاد

می حلال سقا هم بکش ز ساغر عید

از این شکار سوی شاه باز پر چون باز

که در پرید به مژده ز شه کبوتر عید

تو گاو فربه حرصت  به روزه قربان کن

که تا بری به تبرک هلال لاغر عید

و گر نکردی قربان عنایت یزدان

امید هست که ذبحش  کند به خنجر عید

(غزل 925 دیوان کلیات شمس)

دستیابی به شعر فروغناک واندیشه ی تابناک مولا نا جلال الدین محمد بلخی  کاری ساده ای نیست که بتوان بدون رهسپردن به دشواری ها وگذر از قلل شامخ به درون شعر اورهسپرد

دریافت مفاهیم کارگاه ذهن افرینشگر مولانا به کوشش وپویش گسترده نیازمند است .

بر ایند بر زیستگاه فرهنگی  مولانا وزبان نگارشی او آنگاهی میسر است که بر زبان    گویشی او دسترسی داشته باشیم .

مولانا به روایت حمد الله مستوفی چهارده ساله بود که تن بر کشتی غربت سپرد وبا خانواده   از بلخ رهسپار، نیشاپور  بغداد، مکه، مدینه ، آقشهر، ملطیه ، لارنده وقونیه شد .

از دیدگاه تاریخ جهانگشای جوینی رویه (130)  خاطرات کودکی واقامت مولانا در بلخ وسمرقند در تار وپود اندیشه واحساس او  تنیده شده و در زبان گویشی ونگارشی مولانا اثر ارزنده دارد .

از دیدگاه پژوهشگران شعر از دو بخش پدید می آید :

یکم: خیال

دوم : کلمه ونحو کلام

کلمه ونحو کلام به مثابه تار وسوزن پارچه های خیال را پیوند می دهد .

هرگاه کتابها و اثاری را که در باره مثنوی معنوی ودیوان شمس به رشته نگارش آمده اند با دید ژرف به پویش وپژوهش بگیریم در میابیم ، که برخی ها نسبت نداشتن دسترسی کافی بر دستگاه واژگان ویا کلام مولانا از معنی بر خی واژگان طفره رفته اند . ویا اگر به تحلیل وبررسی واژگان شعری مولانا پرداخته اند با معنی اصلی که مولانا از آن مراد داشته است همسان وهمگون نمی باشد .به گونه نمونه:

داکتر عبدالکریم سروش دانشمند ورزیده وخردورز نستوه در کتاب ( قمار عاشقانه)( شمس ومولانا) ( چاپ موسسه فرهنگی صراط)( رویه 4) در باره واژه عید با ذکر این شعر مولا نا   باز آمدم چون  عید نو ، تا قفل زندان بشکنم

وین چرخ مردم خوار را چنگال ودندان بشکنم

 چنین می نگارد:

« عید یعنی نوروز روزی که ادمیان جامه نو می پوشند جهان جامهء نو می پوشد ، طراوت از سر وروی  زمان می بارد وهمه به آرزوی تازه وطراوت یافتن به استقبال عید یعنی نوروز می رود » .

در حالیکه واژه «عید» در میان مردم خراسان به هیچ وجه به معنی نوروز ویا سال نوکاربرد نداشت وندارد  .با درنگ کوتاه نخست می پردازم به واژ ی عید ومعنا  ی آن وسپس کار برد آن   در زبان دری – فارسی وسپس باز تاب واژه (عید و نوروز) به دومعنای مختلف در سروده های مولانا جلال الدین محمد بلخی .

عید واژه یست عربی که در لغت   بازگشت معنی میدهد . وجمع آن اعیاد است . در گنجواژ

« اقرب الموارد » عید به معنی روز جشن اهل اسلام معنا شده است و آمده است :

(روز مبارکی  که در آن مردم شادی کنند وبه یکدیگر تبریک نمایند).

منوچهری گوید :

بر آمدن عید وبرون رفتن روزه

ساقی بدهم باده بر باغ وبر سبزه

خاقانی سروده است:

در روزه بودم از سخن، تو جامهء دوعید

بر من فگند وعهد مرا  عید وار کرد

منوچهری :

ماه رمضان رفت و مرا رفتن او به

عید رمضان آمد والمنته للله

قایم مقام فراهینی گوید:

معشوقه به نام من و کام  دگر انست

چون غره ء  شو ا ل  که عید رمضان است.

عید اضحی یا عید قربان:

« دهم روز ذی الحجه عید گو سپند کشان است که حاجیان به « منی» قربان کنند( التفهیم ص 252)

پس بر این بر آیند (نتیجه)  می رسیم که پس از استیلای دین اسلام در سرزمین پهناور زبان دری در باستان زمانه ها و همین اکنون  واژه ی عید به معنی دو جشن مسلمانان که بنام های عید قربان ( عید گو سپند کشان) وعید رمضان است کار برد دارد و به معنی جشن نوروز یا جشن سال نو که آغاز فروردین است فرق دارد.

بازتاب  واژه ی عید در دیدگاه مولانا جلال الد ین محمد بلخی :

در غزل 621 دیوان کبیر :

بگذشت مه روزه  عید آمد وعید آمد

بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد

در غزل 270:

آمد رمضان وعید با ماست

قفل آمد و آن کلید با ماست

غزل 112:

ز روی تست عید آثار ما را

بیا ای عید و عیدی آر ما را

غزل 1907:

عید آمد و عید بس  مبارک عیدی

گر گردون را دهان بدی خندیدی

این هست ولیک اگر از من نشنیدی

افسوس که عید،  عید ما را دیدی

در غزل1908:

عید آمد و هر کس قدری مقداری

آراسته خود را پی دیداری

ما را چو تویی عید بکن  تیمار ی

ای خلعت گل فگنده بر هر خاری

 غزل 82 :

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا

کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا

یاری که دلم   خستی ، در بر رخ ما بستی

غم خواره ء یاران شد ، تا باد چنین بادا

عید آمد و عید آمد ، یاری که رمید آمد

 عیدانه فروزان شد ، تا باد چنین بادا

و غز ل 875:

خویش فربه می نمایم از پی قربان عید

کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد.

چنان که به دیده می آید در همه ی اشعار بالایی مراد مولانا از عید همانا عید قربان وعید رمضان است .

و اکنون می پردازیم به برسی شعر مولانا که جناب دکتر کریم سروش عید را در آن  به معنای روز نوروز معنا کرده است :

باز آمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم

وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم .

  از باستان زمانه ها چنین معمول بود که شاهان در روز عید برخی از زندانی ها را از زندان رها می کردند وقفل زندان ها را می شکستند و همین اکنون نیز در افغانستان ریس جمهور  در روز های عید میعاد  باقی مانده  حبس برخی از زندانی ها را می بخشاید وآنها را آزاد میکند ویا در ختم ماه مبارک رمضان فقل لب ها شکستانده می شود وخورش ونوشش آغاز می یابد .در تمام سروده های بالا مراد از مولانا از روز عید همانا عید قربان و عید رمضان است نه از جشن نوروز. مولانا جشن نوروز را به نام روز نوروز ویا جشن نوروز می شناخته وآن را به همین معنا بکار برده است :

غزل 597 دیوان کبیر :

نوروز  رخت دیدم ، خوش اشک بباریدم

نوروز چنین  باران   بار یده  مبارک باد .

این بود برداشت این جانب از روزعید در اشعار مولانا که عرض شد . یار زنده وصحبت باقی . یا هو.


December 7th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان